پدر بخیلی عسل را در داخل شیشه ای ریخته بود و هر روز آن را وسط سفره میگذاشت وبه فرزندانش
می گفت نانتان را به شیشه بمالید و نان و عسل بخورید!
هر وقت بیرون می رفت شیشه را در کمدی می گذاشت و در آن را قفل می کرد روزی پدر دیر کرد و بچه
هایش سراغ کمد رفتند و نانشان را به در کمد می مالیدن و به خیال خود نان و عسل می خوردند وقتی آن
مرد آمد آنها را با چوب می زد و می گفت: چند ساعت نتوانستید تحمل کنید.
.......................................................................................................................................
رسول اکرم می فرمایند:
از رحمت خدا دور و ملعون است کسی که حقوق عائله اش را ضایع کند.