داستان بچه ها

تجربه ی تازه

داستان بچه ها

تجربه ی تازه

پس چرا این همه آأم تنهاست؟؟

دوشنبه, ۹ دی ۱۳۹۲، ۱۰:۰۳ ق.ظ


نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچ یک از مردم این آبادی ...

به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند ...

لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز...
.
.
.
سهراب سپهری


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۰/۰۹
سرباز مهدی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی